واکسن 18 ماهگی.
سلام پسرم ، امروز 20 / آذر /91 باید می بردم واکسن ١٨ ماهگی تو بزنی. به خاطر مراسم دایی جون واکسنت 2 روز تاخیر افتاد. خودم یه کمی ته دلم استرس داشتم البته خیلی کم ، که به همین دلیل دیگه بعد از نماز خوابم نبرد ، ساعت ٧ بود که بابایی و راهی کردم. بعد هم منتظر عمه شدم که کارت واکسنت و که خونه ی بابا عباسینا جا مونده بود و بیاره. عمه طبق قولی که داده بود قبل ساعت ٨ به دستم رسوند و رفت. منم اومدم یواش یواش سعی کردم بیدارت کنم که بریم . آخه یه مدته ساعت 11 صبح بیدار می شی، ترسیدم الان بیدارت کنم ، ناراحت بشی. اول سعی کردم ، کاپشنت و بهت نشون بدم که بفهمی می خوای بریم دَ دَ ، البته د د ایی که به ٢ تا آمپول ختم می شه ، دلم می سو...
نویسنده :
مامان
10:36